جدول جو
جدول جو

معنی حسین صبحی - جستجوی لغت در جدول جو

حسین صبحی
(حُ سَ نِ صُ)
ابن عبدالله بن بکرمکنی به ابوالحسن صبحی بصری. جامی در نفحات الانس گوید: از بزرگان آغاز قرن چهارم هجری است و برخی او را ابوعبدالله حسن نوشته اند و در آنجا در 320 هجری قمری درگذشته است. و صبحی منسوب به صبحه، قلعه یی در دیاربکر است. (از نامۀ دانشوران ج 3 ص 33 از نفحات الانس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حُ سَ نِ صَ)
شاعر موسیقی دان و هنرمند سدۀ یازدهم هجری بود. از خوانسار برخاست و به تبریز شده و از آنجا باتفاق ملا واصب به گیلان رفت و نزد میرزا عبدالله وزیر لاهیجان مقرب گردید. چهارتار نیکو مینواخت و قصۀ حمزۀ و شاهنامه خوب میخواند و هفت مثنوی سرود و در 1078 هجری قمری درگذشت. (ذریعه ج 9 ص 595)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ حَ بَ)
ابن محمد بن حسین بن عبدالله حبشی صوفی. در شهر سیون در 1258 هجری قمری 1842/ میلادی متولد و در مکه در 1330هجری قمری 1912/ میلادی درگذشت. کتابچه یی در زنجیرۀ روایات خویش دارد. (معجم المؤلفین از الاعلام الشرقیه)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ)
ابن ابی القاسم بغدادی ملقب به عزالدین فقیه اصولی ادیب و پزشک و قاضی بغداد بود. او راست: الهدایه در فقه و کتابی در طب و جز آنها. وی در 712 هجری قمری 1312/ میلادی درگذشت. (معجم المؤلفین از الدیباج ابن فرحون 105)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ لُ)
ابن عبدالله برسوی متخلص به لوحی. متوفی در 1165 هجری قمری او راست: منظومۀ معراجی به ترکی. (هدیه العارفین ج 1 ص 326)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ)
ابن علی بن ابی منصور صوفی مالکی. ساکن مصر و ملقب به صفی الدین. او راست: کتاب الرساله. وی در 682 هجری قمری 1283/ میلادی درگذشته است. (ایضاح المکنون) (معجم المؤلفین) (روضات ص 226)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ صَ فَ)
شاه سلطان حسین صفوی، (1694-1722 میلادی) فرزند شاه سلیمان اول (شاه صفی دوم) صفوی فرزند شاه عباس دوم، فرزند شاه صفی اول، فرزند شاه عباس اول صفوی است. شاه سلطان حسین شش برادر کوچکتراز خود داشت و پدرش شاه سلیمان هنگام مرگ وصیت کرد که تخت و تاج به سلطان مرتضی که از نظر سن کمتر و- از نظر عقل برتر از سلطان حسین بود تعلق گیرد، لیکن امرا پس از مرگ او سلطان حسین که بزرگترین فرزند شاه سلیمان بود را به تخت نشاندند. هدایت درباره روزگاراو مینویسد: ’رقاصان کابلی عزیزتر از بطلان زابلی بودند، و لولیان شیرازی محترم تر از دلیران قفقازی، میدانهای مصاف به ایوانهای زفاف تغییر یافت، و مضمار رزم به مزمار بزم، ارباب ریاضت را خشک مغز خواندند و حکما را مبتدع نام کردند...’. و پس از اشاره به طرد و اخراج علما مانند ملا محمد صادق اردستانی گوید: قدرت به دست زنان و حرم سرایان افتاده بود. و سپس داستان خرابی اوضاع قندهار، و آمدن میرویس غلیجائی برای عرض حال به اصفهان، و عدم توجه اولیای امر بخواسته های وی، و بازگشت او و برافراشتن علم طغیان و استقلال در قندهار یاد کرده است. و چنانکه میدانیم پس از مرگ میرویس، برادرش عبدالعزیز جای وی بگرفت و هرات را نیز بگشود و پس از او پسرش محمود نشست و چون شاه سلطان حسین قدرت عزل او را نداشت فرمان حکومت و لقب صوفی صافی ضمیر برایش فرستاد اما او قانع نشد و به طرف کرمان وسپس شیراز حمله برد و اصفهان را محاصره کرد. هدایت گوید: در این حال علما و روحانیون اصفهان تعویذ و دعای جوشن صغیر مینوشتند و به بازوی شاه می بستند و عاقبت در بامداد جمعه 12 محرم 1135 هجری قمری شاه سلطان حسین صفوی با جمعی از امرا از شهر درآمده و در فرح آبادبه نزد محمود غلیجائی افغان آمده خود را خلع کرد و تاج را بر سر محمود نهاد. و روز چهاردهم محمود به شهر درآمد و شاه را در اندرون زندانی کرد. و در 1141 هجری قمری چون لشکر عثمانی بخشهائی از غرب ایران را اشغال کرده و شاه سلطان حسین را از محمود خواستند، او شاه زندانی را کشت و سرش را برای ایشان فرستاد. و جنازه اش را در قم دفن کردند. از آثار وی مدرسه چهارباغ و کاخ فرح آباد و تعمیر چهل ستون باقی است. وزیران وی به ترتیب عبارتند از: 1- شاه قلی پسر شیخعلی زنگنه. 2- محمد مؤمن شاملو. 3- میرزا طاهر وحید قزوینی. 4- فتحعلیخان داغستانی پسر القاص میرزا بن ایلدرم. 5- آخرین وزیر وی محمدقلیخان بود که بدست افغانها کشته شد. پسرش طهماسب میرزا در هنگام محاصرۀ اصفهان به ولایت عهد منصوب شده بود پس از شنیدن خبر قتل پدر در قزوین خود را شاه خواند. رجوع به طهماسب دوم و روضه الصفای ناصری و ذریعه ج 2 ص 84 و فهرست سبک شناسی ج 3 و مسکوکات رابینو ص 40 و تاریخ مشروطۀ کسروی ص 484 شود
لغت نامه دهخدا
(حُ سَنِ صَ دَ)
ابن محمد بن قیره بن حیون معروف به ابن سکره صدفی و مکنی به ابوعلی. فقیه اهل سرقسطه بود و بقضا نشست و اندلس را گردش کرد. و در بلنسیه و مکه و بصره و واسط حدیث شنید و در بغداد پنج سال بماند. او راست: ’المعجم’ و جز آن. در 454 هجری قمری 1062/م. متولد شد و در 514 هجری قمری 1120/ میلادی درگذشت. (معجم المؤلفین) (تاریخ دمشق ابن عساکر ص 62) (الوافی بالوفیات ج 11 ص 109) (شذرات الذهب ج 4 ص 43) (مرآه الجنان ج 3 ص 210) (کشف الظنون) (هدیه العارفین ج 1 ص 311)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ صَ)
ابن علی تبریزی شاعر متخلص به صبوری از ایران به روم شد و در 1269 هجری قمری درگذشت. دیوان شعر فارسی و ترکی دارد. (هدیه العارفین ج 1 ص 329). و گویا هموست که در ریحانه الادب به تخلص صبور تبریزی یاد شده است. (ذریعه ج 9 ص 596 و 597)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ صَ ب ب)
ابن حسن صباح. به جرم قتل نفس به امر پدرش حسن صباح کشته شد. (از حبیب السیر)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ سُ)
ابن علی بن عبدالکافی بن علی بن یوسف مکنی به ابوالطیب و ملقب به جمال الدین رجال شناس. وی در قاهره 722 هجری قمری 1322/ میلادی متولد و در دمشق در رمضان 755 هجری قمری / 1354 میلادی درگذشت. مدرس و نایب قاضی دمشق بود و کتابی در کسانی که ’حسین بن علی’نام دارند تألیف کرده است. (معجم المؤلفین از دررالکامنه ج 2 ص 61) (حسن المحاضره ج 1 ص 248) (کشف الظنون) (دائره المعارف اسلام) (هدیه العارفین ج 1 ص 314)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ طَ)
کمال الدین سیستانی یا سمعانی. شاعر سدۀ یازدهم هجری است. (ذریعه ج 9 ص 644)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ طَ بَ)
کمال الدین بن شهاب الدین اسماعیل طبسی نیشابوری. متخلص ’فنائی’. در 904 هجری قمری بصدارت هرات منصوب شد. رجوع به حسین فنائی شود
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ طَ بَ)
ابن اردشیر بن محمد کاتب ملقب به نجم الدین و مکنی به ابوعبیدالله. شاگرد نجیب الدین یحیی (601- 689 هجری قمری). بوده و از وی اجازۀ روایت دارد. (ذریعه ج 1 ص 253)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ بَ)
ابن عبدالله معتزلی مکنی به ابوعبدالله. متکلم. مؤلفات بسیار داشت و در 367 هجری قمری 978/ میلادی درگذشت. (معجم المؤلفین ج 4 ص 19)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ ضُبْ بی)
ابن هارون ابوعبدالله بغدادی محدث. متوفی 378 هجری قمری او راست: الامالی. (هدیه العارفین ج 1 ص 305)
لغت نامه دهخدا